معتزله
پيدايش معتزله نيز بى ارتباط با مسأله مرتكب گناه كبيره نمىباشد: ماجراى ظهور معتزله به روزى بازمى گردد كه حسن بصرى (21- 110 ه) در مسجدى در جمع شاگردان خويش به تعليم مشغول بود كه يكى از ميان جمع برخاست و او را مخاطب قرار داد و گفت:
«در روزگار ما فرقهاى پيدا شدهاند كه مرتكب گناه كبيره را كافر و خارج از اسلام محسوب مىكنند در همين حال فرقه ديگرى به وجود آمده اند كه به مرتكب گناه كبيره اميد نجات و فلاح مى دهند و معتقدند كه ايمان واقعى با گناه كبيره منافات ندارد. اين طايفه به هيچ روى عمل را جزء ايمان نمى دانند و معتقدند همان گونه كه عبادت به كافر سودى نمى رساند، معصيت نيز به كسى كه به خدا ايمان دارد زيانى نمى رساند اكنون به نظر تو، حق با كيست و كدام سخن را بايد پذيرفت؟»
پيش از آنكه حسن بصرى در پاسخ اين سؤال لب به سخن باز كند، يكى از شاگردان او با گردنى بلند و كشيده برپا ايستاد و گفت: «مرتكب گناه كبيره نه كافر مطلق است و نه مؤمن كامل، جايگاه او ميانه كفر و ايمان و «منزلت بين المنزلتين است». وى پس از اظهار اين سخن، خود را به گوشه هاى ديگر از مسجد رسانيد و به توضيح عقيده خويش براى ديگران پرداخت، اين مرد واصل بن عطاء بود. حسن بصرى نگاه تندى به او انداخت و گفت: «اعتزال عنا» يعنى او از ما كناره گرفت. از همان روز واصل و پيروان او به «معتزله» يعنى كناره گيران موسوم شدند.
اين فرقه را در كتب تاريخ فرق به نامهاى مختلفى از جمله: اهل العدل و التوحيد، اهل الحق، القدريه الثنويه و المجوسيه، الجهميه، الخوارج، المعطله و …
با آنكه فرقههاى معتزله در ميان خود داراى اختلافاتى بودند و هر كدام ديدگاه خاصى را عرضه ميكردند اما بر روى هم در پنج مسأله اصولى با يكديگر اتفاق نظر داشتند:
1- قول در يكتايى و توحيد و آن عبارت است از اينكه صفات خداوند غير ذات او نيست.
2- قول به عدل كه از آن اعتقاد به قدر پديد آمد.
3- عقيده به «المنزلة بين المنزلتين» و آن حالتى است ميان دو جريان اصلى كه يك سويش به افراط و سوى ديگرش به تعصب و كوتهبينى صرف آلوده بود.
4- قول به وعده و وعيد، بدين معنى كه خداوند در قول خود در پاداش و كيفر صادق است، چون اگر غير از اين باشد خلف وعده است و خلف وعده در ذات خداوندى راه ندارد. در موردى ممكن است خدا از قول خود به عذاب عدول نمايد و آن در صورتى است كه قلم بخشايش بر گناهان كسى كشد.
5- امر بمعروف و نهى از منكر.
خلاصه بعضى ديگر از عقايد مهم معتزله
1- انكار ثواب و عقاب نسبت به اموات در قبور و نيز انكار پرس و سؤال ملائكه نكير و منكر.
2- انكار يأجوج و مأجوج كه علايم قيامتاند، و انكار ظهور دجال.
3- بعضى از معتزله معتقدند ميزان، كه اعمال در قيامت با آن سنجيده ميشود، واقعيتى خارجى دارد، برخى ديگر قايلاند كه محال است واقعا ميزانى در كار باشد و چنين فكر ميكنند كه اشاره قرآن به وزن و ميزان، صرفا بدين معنى است كه در قيامت عدالت كامل اعمال خواهد شد.
اعتقاد به معنى تحت اللفظى وزن و ميزان، آشكارا از محالات است. زيرا اعمال كه بايد توزين شوند، عرضاند و توزين اعراض امرى محال است و عقل نظرى از ادراك آن قاصر است. تنها جواهرند كه داراى وزناند، به علاوه، وقتى هيچ چيز از خداوند پنهان نيست، توزين اعمال چه فايده دارد؟ در قرآن آمده است كه نامه اعمال خوب يا بد، به دستمان داده ميشود. اين نيز يك تعبير مجازى است و مراد از آن صرفا اين است كه ما بدان علم پيدا مىكنيم.
4- معتزله همچنين وجود كرام الكاتبين، يعنى ملايكه ثبت اعمال را انكار مىكنند. دليل آنان اين است كه خداوند از همه اعمالى كه بندگان او انجام مىدهند كاملا آگاه است. حضور اين فرشتگان در صورتى ضرورت داشت كه خدا به اعمال بندگان خود بىواسطه دسترسى نمىداشت.
5- معتزله همچنين وجود خارجى «حوض» و «صراط» را انكار مىكنند.
علاوه بر اين به اينكه بهشت و جهنم هم اكنون موجود باشند، قايل نيستند، بلكه معتقدند كه بهشت و دوزخ در روز قيامت بوجود خواهد آمد.
6- آنان «ميثاق» را انكار ميكنند. اعتقاد راسخ آنان اين است كه خداوند به هيچيك از پيامبران، با هيچيك از فرشتگان و با هيچيك از حاملان عرش الهى، تكلم نكرده و نگاهى بسوى آنان نيفكنده است.
7- از نظر معتزله، عمل همراه با تصديق، جز ايمان است. آنان معتقدند كه مرتكب گناه كبيره در دوزخ مخلد خواهد بود.
8- معتزله، كرامات اولياء را انكار ميكنند، زيرا اگر چنين كراماتى وجود داشته باشد، معجزات آشكار انبياء آميخته ميگردد و سبب خلط ميشود، عقيده جهميه نيز چنين بود.
9- معتزله معراج پيامبر اسلام (ص) را انكار كنند، زيرا اثبات آن را مبتنى بر خبر واحد مىدانند كه از آن عمل و اعتقادى لازم نمىآيد و لكن آنان منكر سفر پيامبر اكرم به بيت المقدس نيستند.
10- از نظر معتزله تنها آن كس كه عبادت ميكند، مستحق بهره مندى از ثواب است و عبارت بهر صورتى كه باشد فايده اش به هيچ كس ديگر نمى رسد.
11- از آنجا كه مشيت الهى تغييرناپذير است، از دعا هيچ نتيجهاى حاصل نمىشود و انسان از دعا چيزى كسب نخواهد كرد، زيرا چنانچه آن چيزى كه به دعا خواسته ميشود منطبق بر تقدير الهى باشد نيازى به تقاضا نيست و چنانچه با تقدير تعارض داشته باشد، دست يافتن بدان امرى محال است.
12- آنها عموما معتقدند ملائكهاى كه حامل پيام الهى به پيامبراناند از آدميانى كه پيام الهى را به بشر مىرسانند، يعنى از خود پيامبران، افضلند.
13- از نظر آنان عقل اقتضا مىكند كه براى امت بايد بالضروره امامى معين شود.
14- از نظر معتزله، مجتهد، هرگز در نظر خود به خطا نمى رود و اين بر خلاف نظر علماى اشعرى است كه مى گويند: «مجتهد، گاه خطا مىكنند و گاه به رأى صواب مىرسد»
از مبانى و اصول پسنديده معتزله، ارج نهادن ايشان به عقل و انديشيدن است، اينان بر آنند كه عقل توان آن را دارد كه ميان نيك و بد تميزى قايل شود چون، از صفات و خواص هر چيز، با تأمل خوبى و بدى آن آشكار ميشود و اين تميز نيك از بد كه بوسيله عقل دست مىدهد براى همه، ميسر است. پس ارزش و تعيين نيكى و بدى تنها در چهارچوب امر و نهى شرعى محصور نيست.
بهر حال معتزله كه از اواخر قرن اول و با حضور واصل بن عطا (80- 131 ه) و از حوزه درس حسن بصرى (متوفى 110 ه) با بحثهائى درباره نفى صفات، اختيار و منزله بين المنزلتين، وعد وعيد، شكل گرفت و توسط عمر بن عبيد و ابو الهذيل علاف (متوفى 235 ه) و ابراهيم نظام (متوفى 231 ه) به صورت يك مكتب كلامى پا گرفت و توسط جاحظ اديب و نويسنده معروف قرن سوم از اهميت خاصى برخوردار گرديد. در زمان مأمون كه خود اهل فضل و علم و ادب و فلسفه بود، مورد حمايت نيز قرار گرفت و پس از آن معتصم و واثق نيز از حاميان سرسخت معتزله گشتند. در همين زمان بحث داغ حادث يا قديم بودن قرآن كريم، بعنوان كلام الهى پيش آمد و بنا بدستور مأمون مقرر شد كه هر كس به خلاف نظر معتزله، معتقد به خلق و حدوث قرآن گردد تأديب شود. و بدنبال اين دستور افراد فراوانى به زندان افتادند و شكنجهها ديدند از جمله آنها احمد بن حنبل بود. اين جريان تا زمان متوكل ادامه داشت. متوكل بر ضد معتزله برخاست و معتزليان را منكوب و قلع و قمع كرد و سبب ريختن خون بسيارى گرديد. از اين دوره به (دوره محنت) ياد ميكنند. اين حادثه تاريخى سبب تضعيف معتزله و قدرت مخالفين آنها يعنى (اهل السنة) و (اهل الحديث) گرديد. اما بعد از اين دوره نيز شخصيتهاى بزرگى با تفكر معتزلى ظهور كردند كه ابو على جبائى (متوفى 303) و ابو هاشم پسر ابو على و قاضى عبد الجبار معتزلى و ابو الحسن خياط و صاحب بن عباد و زمخشرى را مىتوان نام برد.