هلال ماه عزا را دوباره می بینم
نسیم را به نگاهم شراره می بینم
هلال ماه عزا را دوباره می بینم
به آسمان شده ام خیره و نمی دانم
که قطره قطره ی خون یا ستاره می بینم
سفر به وادی خونین کربلا کردم
که هر طرف بدنی پاره پاره می بینم
هزارو نهصدو پنجاه آیه را با هم
به زیر پای هزاران سواره می بینم
به چشم اشک فشانم هزار چشمه ی خون
روان ز حنجر یک شیر خواره می بینم
به پیکری که پر از بوسه ی خداست
چه زخمها که فزون از شماره می بینم
به دامنی که پراز عطر چادر زهراست
چه روی داده که دود و شراره می بینم؟
به یک طرف سر خونین سیدالشهدا
به یک طرف دف و چنگ و نقاره می بینم
برگرفته از کتاب نخل میثم