اشاعره
در اواخر قرن سوم و اوائل قرن چهارم هجرى شخصيتى ظهور كرد كه توانست نام خود را در فقه و حديث و كلام اسلامى پرمايه سازد: اين شخصيت بارز ابو الحسن على بن اسماعيل الاشعرى از اعقاب ابو موسى اشعرى است كه به سال 260 هجرى در بصره متولد شد و در حدود سال 330 هجرى در بغداد از دنيا رفت. و در محلى ميان كرخ و باب البصره، دفن شد. اشعرى در عنفوان جوانى تحت تربيت عالم بزرگ معتزلى، ابو على محمد بن عبد الوهاب جبائى قرار گرفت و به تبع او از طرفداران مكتب اعتزال شد و تا چهل سالگى از عقايد اين مذهب دفاع كرد تا اينكه روزى در مسجد بصره بر بالاى منبر رفت و با صداى بلند گفت: «كسى كه مرا بشناسد مىداند كه من كه هستم و كسى كه مرا نمىشناسد بداند كه من ابو الحسن على اشعرىام كه بيش از اين قائل به مخلوق بودن قرآن بودم و مىگفتم كه خدا با چشم انسان ديده نمىشود و فاعل افعال شر خود من هستم، اما هم اكنون از اينكه قبلا اين عقايد را داشتم توبه مىكنم و مكتب اعتزال را مردود مىدانم و از فضايح و معايب ايشان بيزارم»
اينكه چه چيزى باعث اين انقلاب فكرى در اشعرى شد بدرستى معلوم نيست، شبلى نعمانى در علم الكلام مىگويد: «از قضا يك روز در خواب هدايت شده و اعلام داشت كه من از عقايد معتزله توبه كردهام.»
عواملى كه در پيشرفت و موقعيت مكتب اشعرى مؤثر بودند اجمالا از اين قرارند:
1- قدرت اشعرى در بيان مطالب و چگونگى استدلال و شيوائى قلم و تسلط بر مطالب در هنگام مناظره و كثرت تأليفات. «1»
2- حسن شهرت اشعرى
3- مخالفت متوكل با عقايد معتزله
4- پيروى دانشمندان بنام از مكتب اشعرى مانند امام الحرمين جوينى، امام محمد غزالى، ابو اسحاق اسفراينى و قاضى ابو بكر باقلانى و …
5- مخالفت اشعرى با خلق قرآن كه با توجه به اصرار مأمون و معتصم و واثق بر قديم بردن قرآن، مىتوانست موجب جذب عامه مردم گردد.
6- ظهور شخصيت بارزى در صحنه علم و سياست يعنى خواجه نظام الملك وزير آلب ارسلان كه با تأسيس مدارس نظاميه امكان تدريس اصول عقايد اشعرى را فراهم ساخت.
7- روش خاص اشعرى كه سبب شد عقايد اهل سنت توأم با استدلال عقلى طرح شود. زيرا اشعرى بر خلاف قدماى اهل حديث- مانند احمد بن حنبل- بحث و استدلال در اصول دين را جايز شمرد و از قرآن و حديث بر مدعاى خود دليل آورد و در همين مورد كتابى بنام «رسالة فى استحسان الخوض فى علم الكلام» نوشت.
8- آگاهى كامل اشعرى بر ديدگاهها و نقاط ضعف و قوت معتزله كه به سبب سابقه پيروى وى از مكتب اعتزال و تعمق و تأمل او در آن مكتب حاصل آمده بود.
عقايد كلامى اشعرى
ابو الحسن اشعرى، كلام خود را بر چهار ركن و هر ركن را برده اصل به شرح ذيل نهاده است:
ركن اول: در ذات الهى و اصول دهگانه آن از اين قرار است: خداوند وجود دارد، واحد است، قديم است، جوهر نيست، جسم نيست، عرض نيست، مخصوص به جهتى و يا مكانى نيست ممكن است ديده شود، هميشه باقى است.
ركن دوم: در صفات الهى و اصول دهگانه آن از اين قرار است: خدا حى است، عالم است، قادر است، صاحب اراده است، سميع است، بصير است، متكلم است، محل حوادث نيست، كلامش قديم است، علم و ارادهاش ازلى و قديم است.
ركن سوم: در افعال الهى و اصول دهگانه آن از اين قرار است: خدا خالق افعال بندگان است. أفعال بندگان مكتسب از خود آنهاست، صدور آن افعال را خدا خواسته، خلق و اختراعى كه خدا كرده از روى احسان است، براى خدا تكليف ما لا يطاق مانعى ندارد و جايز است، خداوند مىتواند مردم بىگناه را عذاب كند، خدا پايبند مصالح بندگان خود نيست. واجب آن را گويند كه شرع واجب دانسته است.
مبعوث شدن انبياء ممكن است. نبوت محمد (ص) رسول الله از معجزات ثابت خداوند است.
ركن چهارم: در سمعيات، اصول دهگانه آن از اين قرار است: قيامت، نكير و منكر، عذاب قبر، ميزان و ترازوى عدل، پل صراط، وجود جنت و نار، احكام امامت، فضيلت صحابه به ترتيب خلافت: أبو بكر، عمر، عثمان، على، شرائط امامت، و در صورت نبودن امام واجد شرايط اطاعت از احكام سلطان وقت واجب است.
اشعرى ايمان را تصديق به قلب و قول به لسان و عمل به اركان را از فروع آن مىداند و گفته است: كسى كه به قلب تصديق كرد، يعنى به وحدانيت خدا اقرار آورد و به پيغامبران و آن چه از خداوند به رسالت آوردهاند اعتراف كرد، ايمان آورده است و اگر هم در همان حال بميرد مؤمن و رستگار شمرده مىشود و مؤمن جز به انكار ايمان و لوازم آن از ايمان خارج نمىگردد «1».
گناهكار و مرتكب گناه كبيره هرگاه بدون توبه بميرد، كيفر و مجازات او دست خداست كه اگر خواست او را به واسطه يا بىواسطه مىبخشايد و هرگاه نخواست عذابش مىدهد، حال اگر توبه كرده باشد، باز خدا اگر بخواهد زجر و عذابش مىدهد.
انسان از خود آزادى و اراده قاطعى ندارد. فعال ما يشاء خداست و بر هر چه اراده كند انجام پذيرد. عدل او بستگى به اصولى نداشته و الزامى ندارد تا به عدل رفتار كند. اگر اراده كند جهان، بهشت برين گردد و شر از ميان برافتد و يا تمامى خلق به عذاب و آتش گرفتار آيند و يا جملگى در بهشت جاودان شوند.
درباره تجسم و رؤيت خداوند، اشعرى گويد: هر چه موجود باشد قابل ديدن است و چون خداوند موجود مىباشد قابل رويت است.
راجع به امامت مىگويد: ممكن است به اتفاق و اختيار امت تأييد شود، ليكن نص و تعيين صحيح نيست.
واجبات شرع همه سمعىاند يعنى بايد از راه قرآن و حديث به گوش ما رسيده باشد و عقل چيزى را واجب نمىسازد.
ايمان و طاعت به توفيق خداى تعالى است و كفر و معصيت به خوارى و خذلان اوست.
قدرت بنده توأم با فعل است و قبل از فعل وجود ندارد. و آن را تأثيرى در فعل نمىباشد از اين رو براى عبد قدرتى همراه با فعل خلق مىشود كه با فعل بدون قدرت وجود ندارد، فعلى را كه با قدرت همراه است «كسب» گويند ولى فعلى را كه بدون قدرت خداوند است، كسب نخوانند و مؤثرى در وجود جز خداى تعالى ندانند.
علماى كلام بين (كسب) و (خلق) فرق گذاشتهاند و گويند: كسب، مختص به انسان و خلق، به معناى ايجاد، مختص به خداوند است. اشاعره گويند افعال انسان تنها به قدرت خدا واقع مىشود و آدمى را تأثير در خلق و ايجاد آنها نيست. «1»